نو بهار آمد و صحرا و دمن رنگین شد گل ببار آمد و سیمای چمن آذین شد
صبح چون روضه رضوان و هوا بوی بهشت باغ از رایحه ی شکوفه عطر آگین شد
روز از نکهت گلها و شب از بوی شمال مشک آزرده کند، عود بسی شرمین شد.
گاه باران زند و گاه جهد برق و صدا دم دیگر ز بر شید زمین زرین شد
فرصتی نیست که کس حظ برد از شمع و چراغ ماه اگر جلوه کند، شام سیه سیمین شد
بلبل از هجر گل آمد به کنار و خلوت گل پر از خنده مستانه که یارش این شد
دیدن یار به خوش رویی و با حمد خدا شکر یزدان که سلام من و تو آیین شد.
|